چسباندن اینترنت رایگان مرسدس بنز C کلاس

چسباندن: اینترنت رایگان مرسدس بنز C کلاس خودرو مرسدس بنز C کلاس کابریولت مرسدس بنز

  • خرید کتاب از گوگل
  • چاپ کتاب PDF
  • خرید کتاب از آمازون
  • خرید کتاب زبان اصلی
  • دانلود کتاب خارجی
  • دانلود کتاب لاتین
  • توجه: در صورتی که فایل دارای ایراد است یا حقوق نویسنده رعایت نشده با ما تماس بگیرید

    گت بلاگز اخبار فرهنگی و هنری ناگفته‌های محمد بلوری در بیستمین سالگرد قتل‌ فروهرها ، قتل‌های زنجیره‌ای را چگونه افشا کردم؟

    در آن روزهای پرالتهابی که زنجیروار چهره‌هایی شاخص از میان نویسندگان و… ربوده و سپس کشته می‌شدند نگرانی‌هایی به جامعه حاکم شده است بود که شاخص‌ترین قربانیان از

    ناگفته‌های محمد بلوری در بیستمین سالگرد قتل‌ فروهرها ، قتل‌های زنجیره‌ای را چگونه افشا کردم؟

    قتل های زنجیره ای را چگونه افشا کردم؟/ ناگفته های محمد بلوری در بیستمین سالگرد قتل فروهرها

    عبارات مهم : ایران

    در آن روزهای پرالتهابی که زنجیروار صورت هایی شاخص از میان نویسندگان و… ربوده و سپس کشته می شدند نگرانی هایی به جامعه حاکم شده است بود که شاخص ترین قربانیان از میان نویسندگان -پ وینده، مختاری و زال زاده – بودند.

    محمد بلوری روزنامه نگار پیشکسوت راجع به چگونگی افشا قتل های زنجیره ای سال ۷۷ در روزنامه کشور عزیزمان ایران نوشت: در آن روزهای پرالتهابی که زنجیروار صورت هایی شاخص از میان نویسندگان و… ربوده و سپس کشته می شدند نگرانی هایی به جامعه حاکم شده است بود که شاخص ترین قربانیان از میان نویسندگان -پ وینده، مختاری و زال زاده – بودند.

    در آن ماه های پراضطراب که مرتباً اجساد قربانیان در حواشی شهر پایتخت کشور عزیزمان ایران پیدا می شد من دبیر سرویس حوادث بودم و بالطبع می بایست راجع به این قربانیان گزارش هایی تهیه می کردم ولی هنگامی که خبرنگاران گروه حوادث (مسعود ابراهیمی، داریوش آرزوی بزرگ و…) را جهت تهیه تصویر و گزارش راجع به قربانیان از اشخاص شاخص در عرصه ادبیات مأمور می کردم آن ها هم به پلیس مراجعه می کردند و با سکوت عجیب و سؤال برانگیز پلیس جنایی روبه رو می شدند و این مقامات پلیسی و قضایی (بازپرسان جنایی) سکوت می کردند و بویژه بازپرسان خاص جنایی اظهار بی اطلاعی راجع به این قتل های مشکوک و اسرارآمیز می کردند و می گفتند چنین پرونده هایی به دادسرای جنایی ارجاع نشده.

    ناگفته‌های محمد بلوری در بیستمین سالگرد قتل‌ فروهرها ، قتل‌های زنجیره‌ای را چگونه افشا کردم؟

    با این بی اطلاعی عجیب و سکوت مسئولان قضایی این پرسش پیش می آمد که پرونده های این نوع قربانیان که بعد از ربوده شدن به قتل می رسند و سحرگاه روز بعد اجساد هر یک از قربانیان در حاشیه شهر پایتخت کشور عزیزمان ایران پیدا می شود چه ارتباطی با یکدیگر دارد؟ جالب اینکه متوجه شدم اجساد قربانیان در کنار یک بزرگراه مثلاً بزرگراه منتهی به شهریار پیدا می شود و به یقین برایم این عنوان پیش آمد که عاملان جنایات مخصوصاً بعد از کشتن قربانیان طوری جنازه های آن ها را کنار بزرگراه ها و پل ها قرار می دهند که حتماً هنگام صبح سریع افراد هنگامی که با اتومبیل یا پیاده به سر کارشان می روند متوجه اجساد قربانیان شوند و به پلیس خبر بدهند و به طور کلی کشف اجساد این اشخاص شاخص ادبی در جامعه پخش شود. (حتی یکی از عاملان آدم ربایی) در دادگاه به این توصیه اعتراف کرده و گفته بعد از قتل قربانیان اجسادشان را طوری در حاشیه پررفت و آمد شهر قرار می دادیم تا در همان ساعات اولیه صبح رهگذران مشاهده کنند.

    خبرنگاران گروه حوادث هرچند موفق به دریافت خبری راجع به این آدم ربایی های مرگبار از مقامات نمی شدند ولی در جریان پی جویی هایی موفق به درک شباهت های یکسان در ربودن و کشتن افراد می شدند و اطلاعاتی از خانواده ها به دست می آوردند؛ مثلاً با مراجعه به خانواده های قربانیان آن ها به نکات مشابه و مشترکی در تمامی قربانیان ربوده شده است اشاره می کردند. در تحقیقات خبرنگاران به چند توصیه یکسان پی بردیم. اولاً، هر قربانی هنگام عصر از منزل بیرون رفته و دیگر به منزل برنگشته. ثانیاً، صبح روز بعد (یعنی در حدود ۱۸ ساعت بعد از ربوده یا ناپدید شدن) اجساد خفه شدگان در حاشیه شهر پیدا می شد. و این توصیه عجیب و سؤال برانگیز بود که در این مدت (از ربودن تا انداختن جسد قربانی در معرض دید رهگذران) چه روی می دهد؟ مسلماً جز کشاندن او به محلی جهت بازجویی و تحقیق در یک محل امن فرصتی نبوده و چنین نتیجه گرفتم که از وقت ربوده شدن (باتوجه به وقت اندک) مسلماً همگی جهت کشته شدن ربوده می شوند.

    در آن روزهای پرالتهابی که زنجیروار چهره‌هایی شاخص از میان نویسندگان و… ربوده و سپس کشته می‌شدند نگرانی‌هایی به جامعه حاکم شده است بود که شاخص‌ترین قربانیان از

    برایمان روشن می شد که قربانیان نه در منزلشان بلکه در نقاط متفاوت شهر ربوده و بدون پرسش و پاسخ به مسلخ کشانده می شوند. آن ها معمولاً در روشنی روز یعنی بعدازظهر و تقریباً در محل های شلوغ و پررفت و آمد شهر ربوده می شوند؛ معمولاً قربانیان گزینش شده است را از اتومبیلشان پیاده می کنند و سپس آن ها را سوار خودروی خودشان می کنند و سپس به مسلخ می کشانند. در جریان نخستین، مشاهده کرده ایم که خودروهای ربوده شده است روز بعد در همان محل ربوده شدن پیدا شده است که کنار خیابان پارک شده است بود. پرسش مهم دیگر اینکه اگر به زور آن ها را می ربودند حتماً با تصویر العمل تند این قربانیان روبه رو شده است اند یا به زور ربوده شدند ولی اگر در جریان درگیری جهت مخالفت با سوار شدن به خودروی عاملان قتل، مردم رهگذر شاهد این درگیری بوده اند؟

    اما تحقیقات ما در محل های ربوده شدن قربانیان نشان داده که افراد شاهد هیچگونه درگیری ناشی از مخالفت ربوده شدگان نبوده اند و من در گزارش تحقیقی نیم صفحه ای ام در صفحه حوادث با اشاره به این توصیه نتیجه گیری کردم که اول اعضای باند از قبل محل رفت و آمد قربانیان را مورد شناسایی قرار می دهند. به عنوان مثال دوست قدیمی ام زال زاده با سابقه خبرنگاری و انتشاراتی هنگام اول شب در برگشت به منزل در مسیرش در پمپ بنزین ربوده شده است و صبح آن شب اتومبیلش را در همان پمپ بنزین پیدا کرده اند و سحرگاه آن شب جسد زال زاده در حاشیه جنوبی شهر پیدا شده است هست. این قرائن نشان می داد که زال زاده را هم که در مسیر منزل و محل کارش شناسایی کرده بودند سوار خودرویی کرده اند و با خود برده اند.

    ناگفته‌های محمد بلوری در بیستمین سالگرد قتل‌ فروهرها ، قتل‌های زنجیره‌ای را چگونه افشا کردم؟

    از این بردن های قربانیان و سوار کردنشان به ماشین ربایندگان بدون درگیری و سر و صدا نتیجه جالبی گرفتم که در مقاله ای یادآوری کردم و نوشتم ابتدا و از چند روز قبل مسیر رفت و آمد یک قربانی را شناسایی می کنند و در روز معین او را سوار اتومبیل خودشان می کنند که همان شب مرتکب قتل او (با خفگی) می شوند (نشانه اش طناب دور گردن) در این مورد نتیجه گیری کردم که اعضای باند احتمالاً با دو اتومبیل به سراغ قربانی می روند که به روی یکی از آن ها آرم و نشان مرکز امنیتی نقش بسته که فرد قربانی با دیدن این آرم و نشان باور می کند که جهت انجام تحقیقات او را به یکی از مراکز امنیتی خواهند برد و احتمالاً کارت شناساییشان را هم نشان فرد موردنظر می دهند که به یقین برسد مأموران امنیتی هستند. به همین خاطر قربانیان براحتی سوار ماشین آرم دار می شوند و درگیری و مقاومتی هم پیش نمی آید که باعث جمع شدن مردم و توجه کاسب های محل شود که بعد از افشای جنایات باند امامی روشن شد که همه نشانی های من در شرح آدم ربایی ها درست بوده هست. ضمناً از همان ابتدای آدم ربایی ها من واژه قتل های زنجیره ای را راجع به این جنایات سعید امامی به کار بردم که همچنان از قتل های او با عنوان قتل های زنجیره ای یاد می شود.

    ***

    در هر کشوری که باشد، با شروع یک انقلاب، پیش از آنکه قانونمندی بر روابط شهروندان حاکم شود، ممکن است خلافکاران و شیادانی با وقت طلبی و سوء استفاده از بهم ریختگی اوضاع، جهت کسب قدرت و ثروت به شرکت ها و نهادهای متفاوت اجتماعی، سیاسی یا نظامی نفوذ کنند و به ارتکاب انواع تبهکاری و فساد و حتی جنایت بپردازند. در کشور ما هم بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با شروع فعالیت کمیته های انقلاب، بسیاری از جوانان بویژه دانشجویان با نشانه تلاش جهت برقراری نظم و آرامش در جامعه داوطلب خدمت در این نهاد انقلابی شدند که در این میان بعضی از بدهکاران و سوء استفاده چی ها هم با نفوذ در این ارگان انقلابی، به انواع جرایم پرداختند تا اینکه بتدریج با قوام گرفتن نظم و قانونی، بتدریج این اشخاص پنهان در بعد نقاب های تزویر و ریا آشکار شدند. مثلاً بعضی از افراد سابقه داری که خود را در کمیته ها جا زده بودند، شبانه به بهانه بازرسی وارد منزل های ثروتمندان می شدند و با ترساندن به بازداشت و زندان، پول ها و طلا و جواهراتشان را به دزدی می بردند یا با شناسایی عمارات و قصرهای متعلق به خانواده هایی که به خارج از کشور فرار کرده بودند، وارد این منزل های اعیانی در شمیرانات و شمال شهر می شدند و دست به دزدی اشیای عتیقه و آثار گرانبهایی می زدند که ساکنان این منزل ها هنگام فرار وقت یا امکان بردنشان را نداشته اند.

    در آن روزهای پرالتهابی که زنجیروار چهره‌هایی شاخص از میان نویسندگان و… ربوده و سپس کشته می‌شدند نگرانی‌هایی به جامعه حاکم شده است بود که شاخص‌ترین قربانیان از

    یکی از خبرنگاران ما گزارش داده بود در عمارت باشکوه القانیان، ثروتمند معروف (بناکننده عظیم ترین برج فولادین پایتخت کشور عزیزمان ایران واقع در خیابان استانبول، روبه روی سفارت ترکیه) گنجینه ای از آثار بی نظیر باستانی و مجموعه ای از مجسمه ها و شمشیر ها، کتبیه ها و هدایایی که امپراطوران اروپایی به شاهان صفوی و قاجار اهدا کرده بودند، نگهداری می شد که حتی بعضی از آن ها قابل ارزشگذاری نبودند. بسیاری از این آثار بعد از دزدی به مجموعه داران خارجی فروخته شد که از کشور عزیزمان ایران خارج کردند. یکی از این افراد، اسماعیل افتخاری بود که با ورود به کمیته های انقلاب اسلامی، به فرماندهی کمیته منطقه ۱۲ انقلاب رسید و آخر با چندین اتهام تحت تعقیب قرار داده شد و محاکمه اش در دادگاه کیفری پایتخت کشور عزیزمان ایران چنان سروصدایی در میان مردم برانگیخت که جهت همه شوک آور بود. آن گونه که مطبوعات براساس ادعانامه دادستانی نوشته بودند، این مرد معروف به «اسماعیل تیغ زن» در دوران پیش از انقلاب دارای پیشینه باجگیری و تیغ زنی و شرارت در محله بدنام پایتخت کشور عزیزمان ایران معروف به شهرنو بود که چندبار با همین اتهامات به وسیله مأموران شهربانی دستگیر و زندانی شده است بود. اسماعیل افتخاری آن گونه که در پرونده اتهامی اش آمده، بعد از انقلاب ابتدا با راه اندازی گروهی به نام «گروه ضربت» جنوب پایتخت کشور عزیزمان ایران با عنوان مبارزه با افراد ضد انقلاب و ساواکی ها همراه با این گروه به منزل ها، فروشگاه ها و شرکت های متفاوت حمله می کردند و ضمن دستگیری افراد، اقدام به چپاول اموال دیگران می کردند تا اینکه با تشکیل کمیته های انقلاب اسلامی وارد این نهاد انقلابی شد و بعد از مدتی به عنوان نخستین فرمانده کمیته انقلاب منطقه ۱۲ پایتخت کشور عزیزمان ایران منصوب شد که فعالیتش در کمیته ها تا سال ۶۴ ادامه داشت و آخر در دهه ۷۰ ضمن اخراج از کمیته با یک پرونده قطور اتهامی جهت محاکمه در برابر قضات دادگاه کیفری پایتخت کشور عزیزمان ایران قرار داده شد که براساس کیفرخواست دادسرای تهران، عمده اتهاماتش، سوء استفاده از موقعیت شغلی، اقدام به اخاذی، تصرف اموال دیگران و زمین های مردم در شمال و حوالی کرج، آدم ربایی، آزار و اذیت زنان و دختران و قتل و تعرض به عنف و… بود.

    همزمان با نخستین محاکمه این فرد که در آبان ماه سال ۷۸ برگزار شده است بود، دبیر گروه حوادث روزنامه کشور عزیزمان ایران بودم و هر روز جریان این محاکمه را در صفحه حوادث منتشر می کردم که خوانندگان بسیاری داشت. روزی که قرار بود چند نفر از شاکیان علیه متهم شهادت بدهند، همراه با خبرنگار حوادث در این دادگاه به عنوان تماشاگر حضور داشتم. از شاکیان حاضر در دادگاه، مادر میانسالی بود که در برابر دادرسان ایستاد و با شرح ماجرای ربوده شدن دختر ۱۶ ساله اش، حاضران در جلسه دادگاه را بشدت متأثر کرد. این مادر خطاب به قضات دادگاه گفت: یک روز ظهر هر چه منتظر ماندم که دخترم از مدرسه به منزل برگردد، خبری از او نشد. با مدرسه اش تماس گرفتم، گفتند که دخترم یلدا با دیگر فرزند ها مدرسه را ترک کرده. سابقه نداشت دخترم بی خبر از من با دوستانش جایی برود. دلم به شور افتاده بود. به منزل آشنایان و هر دوستی که می شناختم، سر زدم ولی هیچ کس خبری از یلدای من نداشت. بعد با کلانتری ها و بیمارستان ها تماس گرفتیم، حتی به پزشکی قانونی سر زدیم ولی بی فایده بود. آن شب از دلشوره و اضطرابی که داشتم، تا صبح خوابم نبرد. خلاصه کنم ۶ شبانه روز خواب و خوراک نداشتم. کارم گریه بود و چشمم به در که تنها جگرگوشه ام کی پیدا می شود. شش شبانه روز روزم با اشک و آه و انتظار گذشت تا اینکه دخترکم با حال پریشانی به منزل برگشت. تعریف کرد موقع ظهر که از مدرسه به منزل برمی گشتم، در میدان (هفت تیر) ماشین کمیته جلوی پایم ترمز کرد. فرمانده کمیته پیاده شد و به بهانه اینکه با ضد انقلاب رابطه دارم، من را سوار ماشین کرد و گفت که باید از من بازجویی شود ولی به این بهانه من را به منزل ای برد. در آنجا با دو تای دیگر بساط عیش و عشرت راه انداختند و آزار و اذیتم کردند. بعد از این مدت هم همین فرمانده من را آورد و در همان میدان پیاده ام کرد که به منزل مان برگردم. این مرد (یعنی همین اسماعیل افتخاری) تهدیدم کرد که اگر در این باره به کسی حرفی بزنم، سر به نیستم می کند. این مادر آن گاه چشمان پر از اشکش را پاک کرد و ادامه داد: هنگامی که شنیدم که این مرد را دستگیر کرده اند، جهت شکایت پیش بازپرس رفتم و قضیه را برایش تعریف کردم. بازپرس دستور داد در اداره آگاهی دخترم را با افتخاری روبه رو کنند. روزی که در اداره آگاهی دخترم وارد اتاق افسر بازجو شد، هنگامی که چشمش به این مرد افتاد، رنگ از صورتش پرید، بدنش به تشنج افتاد و با حالت تهوع گریه اش گرفت که از اتاق بیرونش بردند و بعد از آن هم دیگر حاضر نشد با او روبه رو شود چون هر وقت به یاد این مرد می افتاد، بدنش به رعشه درمی آمد و حالت تهوع پیدا می کرد. در این دادگاه طبق کیفرخواست دادستان این فرد متهم به انواع سوء استفاده تحت عناوینی چون معاون وزارت اطلاعات، ربودن زنان، تعرض به عنف، همکاری با افراد جهت باجگیری ضمن ترساندن اشخاص، تنظیم پرونده های جعلی قضایی جهت افراد بی گناه با نشانه دریافت پول و انتقال سند زمین محاکمه می شد. در سال ۸۰ که دومین دادگاه کیفری پایتخت کشور عزیزمان ایران جهت پیگیری به قسمت دیگری از اتهاماتش تشکیل شده است بود، در این دادگاه از یلدا و مادر کمر خمیده اش خبری نبود. مدتی بعد این مادر زحمت کشیده برایم تعریف کرد که با ترساندن افراد نا شناسی به فوت و سوءقصد به جان دخترش بیمناک شده است و تصمیم گرفته از شکایتش صرفنظر کند. در پرونده اتهامی اسماعیل افتخاری آمده که وی با کمک همدستانش جهت تصاحب منزل و ویلا و زمین افراد در شمال، آن ها را شکنجه کرده تا اسناد ملکی ارزش را به نام خود کند.

    ناگفته‌های محمد بلوری در بیستمین سالگرد قتل‌ فروهرها ، قتل‌های زنجیره‌ای را چگونه افشا کردم؟

    زنی از شاکیان پرونده در دادگاه گفت: این فرد جهت به چنگ آوردن ملک متعلق به شوهرم او را به زیرزمین منزل ای کشانده و بعد از شکنجه، شوهرم را با پاهای لخت به ستونی بسته، یک رشته سیم برق را از کنتور به کف زمین وصل کرده بعد هم شیر آب را باز کرده و به شوهرم گفته تا جریان آب به زیر پا هایت برسد و با برق گرفتگی کشته شوی، مهلت داری نسبت به انتقال سند مالکیت زمین مورد نظر موافقت کنی. یکی دیگر از شاکیان، زن جوانی بود که در دادگاه گفت: اسماعیل می خواست به زور قطعه زمینی را در شمال که متعلق به شوهرم بود، تصاحب کند ولی هنگامی که با مخالفت شوهرم روبه رو شد، تصمیم به انتقام از ما گرفت. در مهرماه سال ۷۰ یک شب من و شوهرم از دورهمی به منزل برگشته بودیم که دیدم برق قطع شده. شوهرم به زیرزمین رفت تا کنتور برق را ببیند ولی به محض زدن کلید برق، ناگهان با انفجار گاز، منزل مان آتش گرفت که من و شوهرم دچار سوختگی شدیدی شدیم. من با ۶۵ درصد سوختگی جنینی را که در شکم داشتم، سقط کردم و شوهرم جانش را از دست داد. کار شناسان گاز بعد از بازبینی محل، تشخیص دادند که به طور عمدی گاز در منزل متراکم شده است و انفجار رخ داده هست. بعد از مدتی، یکی از همدستان سابق اسماعیل افتخاری با من تماس گرفت و گفت اسماعیل افتخاری یکی از عواملش را فرستاده بود تا شیر گاز را در زیرزمین دستکاری کنند.

    رسیدگی به پرونده اتهامات اسماعیل افتخاری که بیش از ۳ هزار صفحه بود، مدت چند روز ادامه یافت تا اینکه قضات دادگاه با اثبات بعضی از اتهامات وی و با توجه به گذشت چند نفر از شاکیان از شکایتشان، اسماعیل افتخاری را به بیش از ۱۰ سال زندان محکوم کردند که بعد از مدتی، با سپردن وثیقه آزاد شد که در جمع ۸ سال در زندان بسر برد. اسماعیل افتخاری چند سالی به فعالیت تجاری روی آورد و از طریق مزایده عمومی توانست یک کشتی باری را تصاحب کند و با ثبت یک شرکت حمل و نقل دریایی، چهار کشتی را به شرکت خود ملحق کند و بالاخره گفته می شد با گروه اطلاعاتی سعید امامی همکاری می کرد. هرچند گفته می شد که اسماعیل افتخاری در ماجرای قتل فاطمه قائم مقامی، سرمهماندار هواپیمایی با عوامل سعید امامی همکاری داشت ولی چنین اتهامی به طور جدی مورد تحقیق قرار نگرفته و به اثبات نرسیده هست. شامگاه چهارم دی ماه ۱۳۷۶ دقایقی بعد از ترور فاطمه قائم مقامی، پیش از آنکه کارآگاهان جنایی در محل کشته شدن این مهماندار هواپیما حاضر شوند، من نخستین نفری بودم که به عنوان یک خبرنگار خودم را به صحنه جنایت رساندم. آن روز غروب در گروه حوادث روزنامه کشور عزیزمان ایران سرگرم تنظیم خبر ها بودم که نا شناسی با این سرویس روزنامه تماس گرفت و با لحن مضطربی خبر داد زنی را در حوالی بازارچه گلستان در خیابان پاسداران در اتومبیلش کشته اند و فرار کرده اند. بسرعت همراه یکی از عکاسان روزنامه راه افتادیم و به محل اتفاق که رسیدیم، در تیرگی شامگاه یک اتومبیل پراید در برابر مجتمع تجاری گلستان توجه مان را جلب کرد. زنی نه چندان جوان ولی آراسته با یک روسری روشن پشت فرمان به چشم می خورد که سرش اندکی به پایین خمیده بود و رگه ای از خون که از روی شقیقه اش، محل اصابت گلوله به پایین لغزیده بود، روی گونه راستش به رنگ تیره ای دیده می شد. روشن بود که قاتل نا شناس بعد از نشستن در سمت راست این زن، گلوله ای به شقیقه اش شلیک کرده و سپس محل جنایت را ترک کرده است.

    اتومبیل فاطمه قائم مقامی را در نقطه خلوتی از حاشیه خیابان و در تاریکی شاخ و برگ درختان پارک کرده بود که مسلماً قاتل نا شناس این نقطه خلوت و نیمه روشن را جهت ملاقات با این سرمهماندار گزینش کرده بود که ترور او چندان جلب توجه رهگذران نکند. ضمناً همه کسانی که در برابر مجتمع تجاری یا در نزدیک ترین فاصله با محل ترور فعالیت داشتند، در پاسخ به پرسش من گفتند هرگز صدای شلیک گلوله ای را نشنیده اند و در نتیجه برایم روشن شد که قاتل در شلیک به فاطمه قائم مقامی از صدا خفه کن استفاده کرده بود. یکی از کارکنان بازارچه هم گفت ساعتی پیش مردی را با لباس تیره دیده بود که از اتومبیل او پیاده شده است و بی آنکه شتابی داشته باشد، دور شده است هست. شاهدی هم این مهماندار را که در هوای نیمه روشن غروب توی اتومبیلش نشسته بود و به نظر می رسید با کسی قرار ملاقات دارد و منتظر اوست ، دیده بود. این شاهد به من گفت این زن سر و وضع نسبتاً شیکی داشت و آرایش کرده به نظر می آمد. هرچند خواهر این مهماندار هواپیمایی در بازجویی گفته بود «خواهرم فاطمه پیش از آنکه به محل قرار با یک مرد برود، کمی مضطرب به نظر می آمد. هنگامی که از او پرسیدم با کی قرار داری؟ گفت نمی شناسمش. فقط دو سه بار تلفن زده گفته می خواهد راجع به پرسشها خانوادگی ام با من صحبت کند…»

    اما با توجه به آراستگی او که حتی ساعتی قبل جهت آرایش خود نزد آرایشگرش رفته بود، مسلماً با مرد نا شناس آشنا بوده و با هم ارتباط داشته اند. به همین خاطر در آن نقطه خلوت و دنج قرار گذاشته اند تا جلب توجه دیگران را نکنند بنابراین علی رغم گفته اش به خواهر خود که به دیدار فرد نا شناسی می رود، با هم آشنایی نزدیکی داشته اند. معمولاً در چنین قرارهایی غیررسمی که مأموران امنیتی در پیش از انقلاب با سوژه های خود می گذاشتند، تلاش می کردند محل ملاقات نه تنها دور از مکان های عمومی مانند رستوران ها و کافی شاپ ها باشد بلکه در محل هایی دور از انظار عمومی باشد. آن روز غروب کارآگاهان جنایی پلیس در بازرسی ازداخل آن خودروی اطلسی رنگ، هویت زن از روی مدارک موجود، فاطمه قائم مقامی ۴۳ ساله، سرمهماندار هواپیما شناسایی شد و ضمن جست وجو یک پوکه فشنگ از یک سلاح کمری از نوع ماکاروف که کف ماشین افتاده بود، پیدا کردند که نشان می داد قاتل نا شناس فقط با یک گلوله از نزدیک شقیقه این زن را نشانه قرار داده بود چون از کشته شدن او با یک گلوله مطمئن بود. بررسی سوابق این زن نشان داد که ابتدا مهماندار هواپیمایی هما بود که سال ۷۱ با تهیه یک پرونده اخلاقی اخراجش کردند و بلافاصله با حمایت یکی از خلبانان سابق هما، به عنوان سرمهماندار در شرکت هواپیمایی آسمان مشغول کار شد. تصمیم گرفتم با شوهرش تماس بگیرم و راجع به زندگیشان بپرسم. همسر فاطمه قائم مقامی یک دکتر بود که در مسجدسلیمان به طبابت می پرداخت و هر هفته جهت دیدن اعضای خانواده اش به پایتخت کشور عزیزمان ایران می آمد. سه فرزند داشتند که خواهر فاطمه در مواظبت از آن ها کمک می کرد. این دکتر با شنیدن خبر قتل همسرش به پایتخت کشور عزیزمان ایران آمده بود که با حضور در اداره آگاهی بازجویی از او انجام شد. شوهرش مردی لاغراندام و بلندقامت بود که صورت ای آرام و بی هیجان داشت. در بازجویی گفت هیچ اختلافی با هم نداشتند و از اینکه محل کارشان دور از هم بود، گله ای نداشتند. «گاهی هفته ها از هم دور بودیم و همسرم به سفرهای خارج از کشور می رفت.» ولی قاتل این سرمهماندار چه کسی بود؟

    فاطمه قائم مقامی روز چهارم دی ماه ۷۶ چند ساعت پیش از آنکه به دیدار قاتل نا شناس برود، هیجان زده به نظر می رسید ولی اضطرابی نداشت. قرارشان ساعت هشت و سی دقیقه غروب بود. چه زنی می توانست در آن ساعت تاریک اول شب زمستانی آن هم در نقطه ای خلوت به دیدن مردی برود که او را نمی شناسد؟ در محلی که چندان فاصله ای با یکی از مراکز وزارت اطلاعات و کوی مدیران آن وزارتخانه ندارد. آیا محلی آشنا جهت دیدارهای همیشگی آن ها بود؟ هرچند فاطمه به خواهرش گفته بود نمی داند به ملاقات مردی می رود که او را نمی شناسد ولی پیش از این دیدار به آرایشگاه رفته و خودش را آراسته بود. عجیب اینکه به خواهرش گفته بود به دیدار مردی می رود تا در مورد پرسشها زندگی زناشویی اش با هم گفت وگو کنند. آن هم با یک مرد غریبه! ابهام آمیز تر اینکه فاطمه قائم مقامی پیش از رفتن به سر قرار، از خواهرش خواسته بود که آن شب را با فرزند هایش بگذراند. این سفارش خواهرانه نشان می داد که تصمیم دارد یا آن شب به منزل برنگردد یا دیروقت (تا زمانی که فرزند ها خوابیده اند) به منزل برسد. هنگام نوشتن گزارش این جنایت جهت روزنامه این پرسش مهم مطرح شده است بود که چگونه ممکن است این زن می خواست شب را با مردی بگذراند که او را نمی شناخت.

    از نکات مبهم قتل فاطمه قائم مقامی، این بود که می دیدیم کارآگاهان جنایی پلیس و بازپرس دادسرای پایتخت کشور عزیزمان ایران ظاهراً پیگیری این جنایت را علی رغم قتل های دیگر متوقف کرده اند و از آن بعد سکوت کامل راجع به ماجرای کشته شدن سرمهماندار هواپیمایی برقرار شد و ظاهراً فعالیتی جهت کشف جرم و تعقیب قاتل انجام نگرفت در صورتی که سرنخ های مؤثری جهت شناسایی قاتل وجود داشت و اگر تعقیب ماجرا برعهده کارآگاهان باتجربه اداره پلیس آگاهی گذاشته می شد، آن ها می توانستند در مدت وقت کوتاهی قاتل را شناسایی کنند. ساده ترین کار جهت کشف جرم این بود که نوار مکالمات تلفنی قاتل با فاطمه قائم مقامی را از طریق شرکت مخابرات به دست بیاورند و از این راه موفق به شناسایی عامل جنایت شوند ولی گویا مصلحت این بود که تحقیقات و پیگیری ها از طریق پلیس آگاهی و بازپرس جنایی انجام نشود تا اینکه ردپای باند سعید امامی در این توطئه روشن شد و آخر گفته شد: بعضی از اعضای باند وابسته به سعید امامی در وزارت اطلاعات در جریان اعترافاتشان راجع به قتل های زنجیره ای اطراف اجرای قتل فاطمه قائم مقامی هم توضیحاتی داده اند. به این ترتیب روشن شد این سرمهماندار در همکاری با باند سعید امامی در رفت و آمد به اروپا جهت او مأموریت هایی انجام می داد تا اینکه جهت جلوگیری از افشای رازها جنایت آمیز این باند به دستور سعید امامی توطئه ای جهت کشتن این زن ترتیب داده و چند ماه بعد هم توطئه شکار نویسندگان و اشخاص سیاسی و کشتن آن ها به وسیله قصابان سعید امامی معروف به قتل های زنجیره ای افکار عمومی را شوکه کرد.

    یکی دیگر از کسانی که قربانی جنایت رازآلودی شد، جوان ۲۸ ساله ای به نام سیامک سنجری بود که قربانی ساده دلی های خود شد و عوامل باند سعید امامی او را کاردآجین کردند و در صفحه حوادث روزنامه کشور عزیزمان ایران در چند سطر نوشتیم: «جسد مرد جوانی صبح دیروز (آبان ماه ۷۵) درون دره ای در زیر پل کاوه پیدا شد که با ضربات چاقو به قتل رسیده بود. به تشخیص پلیس، این جوان را در نقطه ای دیگر کشته اند و سپس جسدش را به زیر پل انداخته اند…»

    این تنها خبری بود که از سیامک سنجری انتشار یافت و از آن بعد راجع به این جنایت، همچون قتل فاطمه قائم مقامی خبری انتشار نیافت تا اینکه در جریان محاکمه عوامل قتل های زنجیره ای یکی از متهمان رازها قتل او را فاش کرد. خسرو براتی متهم ردیف ۳ قتل های زنجیره ای گفته است: «سیامک سنجری صاحب یک فروشگاه اتومبیل های گرانقیمت بود که سعید امامی توصیه کرده بود به عنوان «منبع» استفاده کنیم ولی سیامک سنجری که جوان پاک و ورزشکاری بود، زیر بار خبرچینی جهت ما نمی رفت…»

    سیامک سنجری در خرید و فروش اتومبیل های گرانقیمت درآمد خوبی داشت و به همین خاطر با افراد سر شناسی آشنا شده است بود و گاهی از فرزندان و همسران آن ها سفارشاتی جهت خرید اتومبیل می گرفت و پاکدلی هایش باعث شده است بود از این راه با اعضای خانواده های این اشخاص آشنا شود. سنجری با پسر «حاج آقا…» در جریان معامله اتومبیل آشنا شده است بود و از این طریق به محافل شخصی حاج آقا راه یافته بود. متهم ردیف ۳ قتل های زنجیره ای راجع به اش می گوید: «دو سه گزارش داشتیم که نشان می داد در جاهایی حرف هایی زده است حتی ماجرای رفتن حاج آقا به سونای زعفرانیه می گفتند از طریق سنجری به بیرون درز پیدا کرده است…»

    گفته شده: سنجری جوان راحت دلی بود که هرگاه در میان جمع دوستان شرکت می کرد، معمولاً زنجیر سوئیچ طلای اتومبیلش را در میان انگشتانش می چرخاند و شرح دورهمی های آنچنانی حاج آقا و دیگر محرمان را با افتخار تعریف می کرد ولی نمی دانست این افشای راز محافل شخصی چه سرانجام شومی جهت او خواهد داشت. به قراری که گفته شده است یکی از افراد سعید امامی یعنی خسرو براتی از طریق پسر حاج آقا سنجری آشنا شده است و او را با سعید امامی آشنا کرده بود. خسرو براتی می گوید: یک بار جهت نشان دادن یک بنز سفید ۲۳۰ او را پیش حاج آقا بردم. تا اینکه گزارش دادند سنجری حرف هایی از دورهمی ها حتی از ماجرای رفت و آمد حاج آقا به جاهایی زده و حتی می گفتند قضیه رفت و آمد حاج آقا به سونای زعفرانیه به بیرون درز کرده و قرار شد از او تحقیق شود.

    اما به گفته متهم ردیف ۳ قتل های زنجیره ای علت قتل سنجری این بوده که همسر حاج آقا سؤال هایی از سنجری کرده و حاج آقا مطمئن بوده که این حرف ها از طریق سنجری به گوش حاج زن رسیده… به این ترتیب که همسر حاج آقا پی برده بود سنجری از بعضی دورهمی های شخصی اطلاعاتی دارد، او را به حرف کشیده و سنجری هم راحت دلانه قضیه بعضی از دورهمی ها را به گوش حاج زن رسانده. حاج آقا هم هنگامی که مطمئن شده است این حرف  ها از طریق سنجری به گوش همسر حاج آقا رسیده اسلامی (سعید امامی) را مأمور کشتن سنجری کرده.

    متهم ردیف ۳ در ادامه شرح داده: آقای اسلامی که دلش به حال سنجری سوخت به حاج آقا تلفن زده گفته خدا را خوش نمی آید ما را به عروسی اش دعوت کرده ولی ظاهراً حاج آقا حاضر به گذشت نشده در حالی که یک روز به مراسم خوش حالی عروسی سنجری باقی مانده بود، به وسیله افراد باند سعید امامی کشته شد در حالی که کارت دعوت به عروسی در جیب قاتلش بود. خسرو براتی راجع به قتل سیامک سنجری، در اعترافاتش آورده: «در حمام سونا حاج علی شیر سنگی را بر سرش کوبید و برادران هم کارش را با ضربات دشنه تمام کردند و بعد جسدش را به زیر پل کاوه انداختند و ماشین اش را بردند به دره بیندازند و به آتش بکشند تا اثری نماند…» در حالی که سنجری از مدتی قبل خطر را احساس کرده بود و می خواسته بدون آنکه جانش به خطر بیفتد خودش را از این جمع کنار بکشد.

    واژه های کلیدی: ایران | سعید امامی | اخبار فرهنگی و هنری

    ناگفته‌های محمد بلوری در بیستمین سالگرد قتل‌ فروهرها ، قتل‌های زنجیره‌ای را چگونه افشا کردم؟

    ناگفته‌های محمد بلوری در بیستمین سالگرد قتل‌ فروهرها ، قتل‌های زنجیره‌ای را چگونه افشا کردم؟


    دانلود


    دانلود فایل ها

    نویسنده : blogzz

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود رایگان کتاب از آمازون
  • تکست بوک
  • خرید کتاب انگلیسی
  • خرید کیندل آمازون
  • کتاب زبان اصلی
  • خرید کتاب زبان اصلی دانشگاهی
  • باکس کتاب
  • مانگا زبان اصلی
  • قیمت چاپ کتاب PDF
  • چاپ مانگا
  • رفتن به نوار ابزار